حرف دل 2
che khobe adam enghadr javonmard bashe ke age mikhad az ye matlabi estafade kone, aval hameye on matn ro dakhl va tasrof bayan kone, bad azash estafade shakhsi bara manfeesh bokone. na inke mesle dictatora sansore khabari kone va harchi ke be dardesh mikhore bardare va harchi ke be dardesh nemikhore ro pare kone va bege ke nadidam!!! inaro alan neveshtam chon alan raftam va kole "حرف دل" dar mahe february ro peyda kardam va avordam:
.
.
.
یادمه یه زمانی دعا دعا میکردم که سریع درسم تموم شه. زودی بیام تهران و به وصال معشوقه خود برسم که الان نه معشوقه ای مونده و نه دلی و نه دلداری. یه وقتایی یاد کارا و حرف و رویا های خودم میفتم و حرف هایی که بهم تحویل داد و من لبخند تلخی زدم و سعی کردم خوشبین باشم. امیدمو از دست ندم و به قول دوستان انرژی های مثبت از خودم در وکنم. یاد بعضی حرفاش که میفتما، گلاب به روتون میخوام سریع خودمو به توالت برسونم و از ته دل اسید معده بالا بیارم. بعضی وقتا چنان تنفر وجودمو پر میکنه که میخوام بکشمش. نمیدونم بعضی وقتا هم دلم خیلی براش تنگ میشه. برای خنده های بامزش. برای اندک خاطراتی که برام تعریف کرد. برای دروغ هایی که بهم میگفت و فکر کرد که نمیفهمم. برای کلاس هایی که برام میگذاشت. برای دوست دارم هایی که هرگز نگفت. برای بوسه هایی که هرگز نداد. یا حتی برای دوست ندارم هایی که نگفت تا بفهمم و احساسم رو هدر ندهم. او میگفت و من میخندیدم اما چه تلخ. ولی ندید که از درون شکستم. آب میشدم ولی غرورنخواست که شکشتن مرا ببیند. شاید تو دلش میگفت چه آدم بی غروری است که این همه طاقت داره و دنبالم میاد. ولی افسوس که معنی عشق رو نفهمید. اونقدر بچه بود که فقط به فکر بیرون رفتن و نون بیار کباب ببر بازی کردن با هر بی سروپایی و... بود. ندید که برای دیدنش تا کجاها که نرفتم.اونقدر ظالم بود که نمیگذاشت که حتی صداشو بشنوم و بهش زنگ بزنم به بهانه اینکه داداشش میفهمه . کسی که بدون اطلاع خانوادش تا دیروقت لواسون اینور و اونور بود! یاد این که میفتم میخوام واقعا بالا بیارم. کاش اینارو میخوند و اگه جوابی داشت میداد.
.
.
.
-----------------------------------------------------------------------------
پی نوشت
راجع به خودم هستش. قبول دارم که یکم بد و شاید رقت بار احساسم رو بیان کردم. بهتره بگم حالم بد میشه. حالم از شنیدن دروغ های بنی اسراییلی که اگه به بچه 6 ساله بگی مسخرت میکنه، بد میشه. فکر نمیکنم توهین به کسی باشه
.
.اینا مطالب سانسوری هستن که ظاهرا چون کاربرد سود آوری ندارن قلم گرفته شده و کان لم یکن تلقی شده اند
.
تنها اشاره منفی که هست بچه دانستن یه انسان متشخص هست. پر واضح است که "بی سروپای" بکاربرده شده مربوط به شخص ثالث است نه به این دوست گرامی
.اینا مطالب سانسوری هستن که ظاهرا چون کاربرد سود آوری ندارن قلم گرفته شده و کان لم یکن تلقی شده اند
.
تنها اشاره منفی که هست بچه دانستن یه انسان متشخص هست. پر واضح است که "بی سروپای" بکاربرده شده مربوط به شخص ثالث است نه به این دوست گرامی
.
.ایضا تنها اشارت منفی ، ظالم نامیدن یه دوست ارجمند هست. این بار نیز قبول که احساسم رو بد بیان کردم. بهتره بگم حالم بد میشه (هرچند که همچنان در آن، توهینی به این دوست با شعورمشاهده نمیشود) احساس بدی که به بنده دست میدهد از دیدن این تناقض است که فردی نمیتواند با تلفن صحبت کند زیرا ممکن است برادرش این موضوع را برنتابد در عین حالی که آنقدر خانواده روشن فکر ومحترمی دارند که این دوست عالیقدر ما بتواند به تفریح دراوقات پایانی روز بپردازد. (لازم به ذکر است این مطلب ، چرا فرد تا دیروقت بیرون است و یا هر بی احترامی دیگری را نمیرساند. چون شخصا عقیده دارم که زندگی هرکس و اینکه چگونه و در چه زمانی تفریح کند به خودش و خانواده اش مربوط است. من هم اکثرا شب را برای تفریح انتخاب میکنم و چه بسا تا پاسی پس از شب بیرون از منزل باشم. ومهم آنست که دل آدم پاک باشد وگرنه هر کاری را میتوان در هر ساعتی انجام داد) موکدا اعلام میدارد این احساس بد (حالت تهوع) ،ناشی از مشاهده این تناقض بچه گانه (دروغ) ، به شخص بنده دست داده است. فکر نکنم برای اینکه حالم بد شود باید از دیگری اجازه بگیرم
.ایضا تنها اشارت منفی ، ظالم نامیدن یه دوست ارجمند هست. این بار نیز قبول که احساسم رو بد بیان کردم. بهتره بگم حالم بد میشه (هرچند که همچنان در آن، توهینی به این دوست با شعورمشاهده نمیشود) احساس بدی که به بنده دست میدهد از دیدن این تناقض است که فردی نمیتواند با تلفن صحبت کند زیرا ممکن است برادرش این موضوع را برنتابد در عین حالی که آنقدر خانواده روشن فکر ومحترمی دارند که این دوست عالیقدر ما بتواند به تفریح دراوقات پایانی روز بپردازد. (لازم به ذکر است این مطلب ، چرا فرد تا دیروقت بیرون است و یا هر بی احترامی دیگری را نمیرساند. چون شخصا عقیده دارم که زندگی هرکس و اینکه چگونه و در چه زمانی تفریح کند به خودش و خانواده اش مربوط است. من هم اکثرا شب را برای تفریح انتخاب میکنم و چه بسا تا پاسی پس از شب بیرون از منزل باشم. ومهم آنست که دل آدم پاک باشد وگرنه هر کاری را میتوان در هر ساعتی انجام داد) موکدا اعلام میدارد این احساس بد (حالت تهوع) ،ناشی از مشاهده این تناقض بچه گانه (دروغ) ، به شخص بنده دست داده است. فکر نکنم برای اینکه حالم بد شود باید از دیگری اجازه بگیرم
.
.
.
بازهم باید بگویم: کاش اینها را میخواند و ایندفعه اگه جوابی داشت میداد. البته نه جوابی مملو از توهین و دشنام به دیگری، انهم با شانتاژ خبری و خودخواهانه و در راستای استفاده شخصی. بلکه جوابی توام با اندکی فکر و تامل راجع به همه مطالب ذکر شده. (البته میدانم که غرور اجازه عذرخواهی را هرگز نمیدهد مگر در مواردی که فرد واقعا با شعور و بزرگوار است. لذا اگر به هر دلیل در مطالب بالا توهینی برداشت میشود بنده رسما عذرخواهی میکنم
.
من الله توفیق
.
من الله توفیق
افشین
2 Comments:
جا داره من از همین جا از چند نفر که در تهیه ی این وبلاگ کمک کردند تشکر کنم
1: کلت نقره ای افشین
2: کلت نقره ای داش افشین
3: کلت نقره ای دوست خوبم افشین
پی نوشت 1 : تیر خلاص رو که خیلی وقته زدی داش افشین . پس این سر و صدا ها دوباره واسه چیه؟
پی نوشت 2 : من همین جا همه چیز رو تکذیب و تایید میکنم
پی نوشت 3 : خراب رفاقتتیم حاجی
با آرزوی موفقیت برای تیم ملی تیراندازی با کلت نقره ای افشین
منم از این تریبون استفاده میکنم و از دوست گرامی ام داش حسام تشکر میکنم که این وبلاگ با مساعدت های بی شایبه و شبانروزی ایشان محقق گردید
همینطور جا داره از دوست خوبم ام حسام تشکر کنم که در غم ها و گرفتاری هایم مثل برادر به هندل کردن امور و راهنمایی بنده و انتخاب مسیر صلاح
پرداختند
یک کلت نقره ای 2006 هم به پاس زحمات مخلصانه ایشان تهیه دیده ام ، هرچند ناقابل است ولی مطمینم که ایشان هم، نیاز مبرمی به آن دارد و امیدوارم بتواند مشکلاتش را با آن از میان بردارد.
Post a Comment
<< Home