Tuesday, April 04, 2006

نیمه شب

دیگران سرمست در آغوش جانان خفته اند
آنکه بیدارست مرغ شبگیرست و من
.
.
.
-----------------------------------------
برم بخوابم خیلی خسته ام. ساعت 3:20 صبحه
یه زمان نچندان دوری روی تخت که میخوابیدم یه ساعت فکر میکردم به خیلی چیزا. هیهات. چه حالی میداد اون فکرا و پریشان خاطری ها. عمو افشین داری پیر میشی ها. مواظب دلت باش اصلا خوب نیست به این زودی ها پیر بشه ها. از ما گفتن بود
.
.
.
امشب حال کردم در آغوش تختم بخوابم نه در آغوش زمین و روی تشک (همون دشک خودمون) یههههههههههههههههههه

0 Comments:

Post a Comment

<< Home