Saturday, February 25, 2006

برگرفته از دفتر خاطرات پدر غزل

آدمی وقتی کسی را دوست می دارد٫از پنجشنبه تا جمعه چه راه درازی است

نصیحت

MonTazer Bash Ama maTal NaSho
TaHaMOl KOn Ama tavaGhoF NaKOn
Ghati Bash Ama LajBazZ NaBaSh
SaRIh BasH Ama SHakh NabaSh
BegoO aRe VaLii NagoO HatMaaN
BegoO Na Valii HarGeZz NaGoO abaDaNnN....!!!!

چشمهایش

دريای چشمانت طوفانی ست. تا می توانی نگاهم کن من از غرق شدن نمی ترسم

Friday, February 24, 2006

زندگی

zendegii be man amokht ke chegone gerye konam ... ama gerye beman nayamokht ke chegone zendegi konam ... to niz beman amokhti chegone dostet bedaram ........ ama be man nayamokhti chegone faramoshet konam

Friday, February 17, 2006

خواب

هنوز هم حرف دارم. میخوام بنویسم ولی نه، برم بخوابم ساعت 4 صبحه. پاشم قبل از خوابیدن برم حمام تا این جسم الوده و روح آزردم رو اندکی پاکیزه کنم

حرف دل

یادمه یه زمانی دعا دعا میکردم که سریع درسم تموم شه. زودی بیام تهران و به وصال معشوقه خود برسم که الان نه معشوقه ای مونده و نه دلی و نه دلداری. یه وقتایی یاد کارا و حرف و رویا های خودم میفتم و حرف هایی که بهم تحویل داد و من لبخند تلخی زدم و سعی کردم خوشبین باشم. امیدمو از دست ندم و به قول دوستان انرژی های مثبت از خودم در وکنم. نمیدونم قبول دارم که اشتباه کردم که دل پاکم رو در گرو مهر دختری معصوم چهره و دروغگوو مغرور دادم!!! یاد بعضی حرفاش که میفتما گلاب به روتون میخوام سریع خودمو به توالت برسونم و از ته دل اسید معده بالا بیارم. بعضی وقتا چنان تنفر وجودمو پر میکنه که میخوام بکشمش. نمیدونم بعضی وقتا هم دلم خیلی براش تنگ میشه. برای خنده های بامزش. برای اندک خاطراتی که برام تعریف کرد. برای دروغ هایی که بهم میگفت و فکر کرد که نمیفهمم. برای کلاس هایی که برام میگذاشت. برای دوست دارم هایی که هرگز نگفت. برای بوسه هایی که هرگز نداد. یا حتی برای دوست ندارم هایی که نگفت تا بفهمم و احساسم رو هدر ندهم
او میگفت و من میخندیدم اما چه تلخ. ولی ندید که از درون شکستم. آب میشدم ولی غرورنخواست که شکشتن مرا ببیند. شاید تو دلش میگفت چه آدم بی غروری است که این همه طاقت داره و دنبالم میاد. ولی افسوس که معنی عشق رو نفهمید. اونقدر بچه بود که فقط به فکر بیرون رفتن و نون بیار کباب ببر بازی کردن با هر بی سروپایی و... بود. ندید که برای دیدنش تا کجاها که نرفتم.اونقدر ظالم بود که نمیگذاشت که حتی صداشو بشنوم و بهش زنگ بزنم به بهانه اینکه داداشش میفهمه . کسی که بدون اطلاع خانوادش تا دیروقت لواسون اینور و اونور بود! یاد این که میفتم میخوام واقعا بالا بیارم. کاش اینارو میخوند و اگه جوابی داشت میداد. ولی به درک. بزار بره با همون کاراش خوش باشه. با دوستای ... حال کنه و بگه افشین چه خری بود که عاشق من شده بود. به قول حافظ ما هم داریم یه یار سفری. برو الان بچه ای . هنوز خیلی چیزاست که ندیدی ولی باید ببینی! ولی بالاخره یه روز میفهمی من چی میگفتم .اما چه سود؟
الان دیگه زیاد میلی ندارم که دقیقه ها تند حرکت کنند و من زودتر تهران بیام. تو سمنان خیلی احساس آرامش میکنم. فقط دلم واسه مامان جیگر و مهربون و ناز و گلم تنگ میشه. خدایا، شکر چنین مادر گلی که بهم دادی. مامان میخوام دستت رو ببوسم از بس که ناز و مهربونی. خدایا از صمیم قلب برای مادرم طلب سلامتی و عمر با عزت دارم و امیدوارم در سایه لطف الهی به سعادت دنیوی و اخروی وقرب الهی برسد. آمین
هرکس دلی داشت به دلداری داد..........دل دیوانه ماست که تنهاست هنوز

ترم جدید

بازم مثل همیشه تو انتخاب واحد هول زدم و 20 تا برداشتم. ترم 6 من هم بالاخره اومد. از فردا شروع میشه. روز از نو روزی از نو. دوباره رفتن به سمنان. کلاس. درس. 8 صبح. 8 شب. خستگی. خواب. عذاب وجدان برای مطالعه نکردن و انبار کردن درسها.رفتن به جلسه بعدی و نگاه کردن درس جدید مثل احمق هایی که میخوان بدون خوندن درس جلسه قبل درس جدید رو سر کلاس یاد بگیرن تا دیگه نخوان تو خونه زحمت به فلان جاشون بدن و درس بخونن. تازه باید از دید استادهم مخفی بشی که نکنه یه سوالی ازت بپرسه و تابلو بشی که هر را از بر تشخیص نمیدی. اگرم دیگه از دستت در رفت و استاد تو چشات نگاه کرد خیلی آروم کله مبارک رو تکون بدی که پنداری خودت در این زمینه چند رساله نوشتی و چندین دعوت نامه از سمینارهای معتبر دانشگاهی برای سخنرانی داشته ای. کارشناسی ارشد لعنتی که از حالا کابوسش به جونم افتاده. ولی چندتا درس رو خیلی دوست دارم. فولاد 2 که خیلی دلم براش تنگه و استاد باهالش دکتر کافی. بتن2 ودکتر خیرالدین متکبر و بیشعور ولی دلسوز و باسواد و آپتودیت. ترابری و روسازی راه رو هم دوست دارم زودتر ببینم که چی تو چنته دارن. از الان میدونم طراحی معماری و مهدوی میخوان دهنمو بزنن و همه وقتم رو تلف کنن. به کلم افتاده بناهای آبی رو حذف کنم تا بعد از 5 ترم سنت شکنی کنمو واین ترم 17 واحد کنم تا بجای کمیمت علم به کیفیت علم بپردازم!!!1
بقیه داستانو تو پست بعدی نوشتم تا این پست خیلی طولانی نشه.

Thursday, February 16, 2006

مرگ بر تروریست

من به عنوان یک مسلمان بشدت چاب کاریکاتورهای پیامبرعظیم الشان اسلام و توهین به مقام ملکوتی ایشان رو محکوم میکنم و انزجار خود را از این بازیهای کثیف دانمارکیها و همه کسانیکه به نام آزادی بیان واندیشه اجازه توهین به مقدسات وآیین رسوم دیگران رابه خودشان میدهند اعلام میکنم. تروریست واقعی دانمارکی ها وسایر اروپاییان هستند که چنین جنایات فرهنگی و بشری انجام میدهند و مفاهیم زیبا و متعالی آزادی را برای نیل به مقاصد شیطانی و سیاسی خود لکه دار و کثیف میکنند
اگر با دین ما در افتید با دنیای شما در می افتیم و دنیایتان را بر سرتان خراب میکنیم
Down with Denmark
Down with Denmark
Down with Denmark

انرژی هسته ای حق مسلم ماست

وقتشه یکم هم بریم تو کاره سیاست. به قول بعضیا انرژی هسته ای حق مسلم ماست. این بعضیا هم شاهکارهایی هستند برای خودشان! تا حالا شده در جواب این سوال بپرسی به چه قیمتی؟ آخه بابا چه قدر به این روسیه و چین وانگلیس و المان و فرانسه و... باج بدیم؟ چقدر سند منگوله دار چاه نفت به نامشون بزنیم؟ تا برن و با قاطعیت پرونده ایران رو به شورای امنیت گزارش کنند؟ منم با شعار بالا موافقم. آره ما باید مستقل باشیم. انرژی هسته ای باید کاملا بومی و داخلی باشد. ولی بیایم با خودمون رو راست باشیم. ما دنبال انرژی هسته ای صلح آمیز هستیم یا بمب هسته ای؟ اگه ما به بمب هسته ای برسیم خدا رو بنده هستیم؟ آیا ظرفیتش رو داریم که ایران هسته ای باشیم یا می خواهیم از هر کس که چپ نگامون کرد با یک وعده بمب هسته ای صلح آمیز ازش پذیرایی کنیم! همین مونده که دست این برادران لباس شخصی به جای گاز اشک اور یه دونه بمب هسته ای ناقابل باشه تا آزادی بیان واندیشه تو جامعه حسابی متعالی بشه. اگه ما به این انرژی خوش خط و خال برسیم باید پی ازادی رو تو کتاب بگیریم. از اون طرف هم داریم راه افقانستان و عراق رو میریم. فکر میکنین امریکا و انگلیس با این کش و قوس پیش اومده کوتاه میان و میگن ببخشید حق با شما بود ما غلط کردیم پرونده تون رو به شورا امنیت کشوندیم؟ یا میخوان دست به دست هم بدن و با مجوز بین المللی به ایران حمله کنند تا هزینه فشنگ وبمب هایی که تو سرمون میندازن رو از جیب خودمون و بدبخت و بیچاره تر از خودمون (صندوق سازمان ملل متحد) بردارن؟ از الان بگم دور من یکی رو تو جنگ خط بکشین. لعنت بر جنگ که وقتی میاد کوچیک و بزرگ و زن وکودک و بیگناه و گناهکار رو نمیشناسه. آخه بریم از چی دفاع کنیم. از کله شقی یه سری که کارشون نه توجیح اقتصادی داره نه توجیح عقلانی؟ فقط خدا کنه این شهادت طلبا اینقدر مرد باشن که برن با باطل بجنگن!!! شایدم من اشتباه کنم و با چرب کردن سبیل پر پشت این و آن، میشه دهان چند نفر رو بست و بقیه رو هم با بیل و کلنگ سر جاشون نشاند تا شورای امنیت و ابرقدرتا بفهمن که با چه بیل و کلنگای پیشرفته ای مواجه هستند؟

Tuesday, February 14, 2006

محرم

آی آدما ارباب ما
بنده نوازی میکنه
یه عمری نام علی
با دلا بازی میکنه

هنوز محرم 84

ای دل ای دل
ای دل ای دل
ای دل من
اگه کربلا میری مارم ببر
ای دل ای دل
ای دل ای دل
ای دل من
اگه نینوا میری مارم ببر
ای دل ای دل
ای دل ای دل
ای دل من

Saturday, February 11, 2006

محرم 84

آخه یکی نیست که بگه
منه گنهکارو چه کار؟
با زیارت ابالفضل
با زیارت حسین