پشت دریاها شهری است
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچکسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند
.
.
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید (تهی
همچنان خواهم راند
نه به آبی ها دل خواهم بست
نه به دریا پریانی که سر از آب بدر می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
میفشانند فسون از سر گیسوهاشان
.
.
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
دور باید شد. دور
مرد آن شهر اساطیر نداشت
زن آن شهربه سرشاری یک خوشه انگور نبود
.
.
همچنان خواهم خواند
همچنان خواهم راند
.
.
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره رو به تجلی باز است
بامها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می نگرند
دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است
مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف
.
.
خاک موسیقی احساس ترا می شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد
.
.
پشت دریاها شهریست
قایقی باید ساخت؛
1 Comments:
Aghaye afshin khan, az un avvalesh rahe dorostiro entekhab nakardi, ghoroore ziadit kar dastet dad, kheili delam mikhad bedoonam dalile inke rabeteye maro ham mikhasti beham bezani chi bood? amma kheili bimarefati, man dar haghet badi karde boodam? man hichvaght daghigh nemidoonestam chi mikhai, amma age 1% motmaen boodam, khodam komaket mikardam, hagham nabood. kheili az dastet asabani va narahatam, ke fekr nakonam barat mohemam bashe, amma barat arezooye movafaghiat mikonam.
Post a Comment
<< Home