Thursday, August 18, 2005

بدون نیاز

تن تو ظهر تابستونو بیادم میاره

رنگ چشمای تو بارونو بیادم میاره

وقتی نیستی زندگیم فرقی با زندون نداره

قهر تو تلخی زندون و بیادم میاره

.

من نیازم تو رو هر روز دیدنه

از لبت "دوست دارم" شنیدنه

.

تو بزرگی مثله اون لحظه که بارون میزنه

تو همون خونی که هر لحظه تو رگ های منه

تو مثله خوابه گل سرخی، لطیفی مثله خواب

من همونم که اگه بی تو باشه جون میکنه

.

من نیازم تو رو هر روز دیدنه

از لبت "دوست دارم" شنیدنه

.

تو مثله وسوسه ی شکار یک شاپرکی

تو مثله شوق رها کردن یک بادبادکی

تو همیشه مثله یک قصه پر از حادثه ای

تو مثله شادیه خواب کردنه یک عروسکی

.

من نیازم تو رو هر روز دیدنه

از لبت "دوست دارم" شنیدنه

.

تو قشنگی مثله شکلهایی که ابرها میسازن

گلای اطلسی از دیدن تو رنگ می بازن

اگه مردای توقصه بدونن که اینجایی

برای بردن تو با اسب بال دار می تازن

.

من نیازم تو رو هر روز دیدنه

از لبت "دوست دارم" شنیدنه

1 Comments:

At Thursday, August 18, 2005 2:22:00 PM, Anonymous Anonymous said...

بدون نیاز؟
نه نه نه

بدون احتیاج

(مارمولک بزرگ)

 

Post a Comment

<< Home